کورشکورش، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

به دنیای من و نیما خوش اومدی پسرم

بدون عنوان

1395/10/20 0:31
نویسنده : مامانش
148 بازدید
اشتراک گذاری

امشب تو رو خواب کردم که بیام گزارش سه ماهه ی  مدرسه رو بنویسم.ولی قبلش باید حرفای خوشمزه ی پسرمو یادداشت کنم.

داشتم کفشی رو که دو ماه پیش خریدم رو می کردم پات که گفتی مامان جون سپاسگزارم که کفش خریدی.

فوق العاده با احساس.با محبت و با سیاست هستی.من که مامان جون به تو یاد ندادم خودت متوجه شدی این طوری صدام کنی خودتو بیشتر لوس می کنی.

رفتیم چشمه اب بیاریم با مزدا .چارتو نکردم عقب ماشین نشستی و چه با غرور.توی زمستون هوس بستنی کردیم اونم بستنی کوه سبز .به محض ایستادن بابات سریع پیاده شدی .بابا نیما پرسید کورش اینجا کجاست.گفتی الان می گم.بعد که وارد شدی و فهمیدی بستنی فروشیه.گفتی بستنی .....اینکه می گم باسیاستی این نمونش بود.

برگشتی توی ماشین گفتی چرا ناراحتی بیا بستنی....حرفای گنده....غذاتو نمی خوردی داییت اخم کرده بود گفتی چرا نارایتی ..شرو کردی غذا خوردن....از واژه اصلا زیاد استفاده می کنی.من اصلا کفش نمی پوشم.دمپایی می پوشم...یا من اصلا نمیام.

میگی خدایا شکرت که کورش دادی دستتاتو هم به نشونه دعا بالا میاری.نگاهتو هم به کنار می ندازی.

میگم کورش نفسه . میگی کورش جیگره.کورش طلا.کورش گله.کورش عشگه.بعد هم می گی همشو گفتم.

البته گاهی هم برعکس میشی دیروز انقد تو پارک موندی که دیگه خسته شدم کلا پهن می شدی تو خاکا به نشانه اعتراض .در حین عبور از خیابو ن با دودستت چنان تو گوشم خالی کردی که برق از چشام پرید.اخرش رفتیم خونه ننه با خیار ارومت کرد. جای ناخنات هم امرور روی صورتت بابات بود.چندین جا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)