کورشکورش، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

به دنیای من و نیما خوش اومدی پسرم

پسر خوب مامان

پسر خوب مامان از وقتی دنیا اومد تا اخر اسفند خیلی کم مریض شد.اما از اول عید مریض بود پشت سر هم در نوع های مختلف تا اوایل خرداد الان خدا رو شکر حالش خوبه خوبه و وزنش داره بر می گرده سر جاش و مامانش خیلی خوشحاله   1 خرداد سالگرد اولین سال تولد پسرم بود امسال که بلد نبودی شمع  تولدتو فوت کنی .انشاله سال دیگه   یاد گرفتی با اسباب بازی هات خیلی قشنگ بازی می کنی ماشین بزرگتو از این طرف به اون سمت حال می بری و میاری .   عصر ها حوصلت نمیشه توی خونه بایستی هر روز بلاخره یه جوری یه جایی سرگرمت می کنم. مثلا امروز یا دایی و خاله رفتیم توی الاچیق های سر خیابون .از کالسکه پیادت کردم و شروع کردی به هول دادن کال...
16 خرداد 1394

چند خاطره کوچیک

کنترل تلوزیون رو برداشتی و مثل من و بابات گرفتی جلو تلوزیون و تلوزیون رو خاموش کردی البته خاموش شدنش شاید اتفاقی باشه منتها حرکتت خیلی برا ما جالب بود کلی ذوقتو کردیم (حدود ده ماهگی)   مریض شدی اونم از نوع بدش تو تب می سوختی و منم دلم اتیش می گرفت .خدا کمک کرد گذشت اولین روز بعد از عید به مدرسه نرفتم .دهانت هم اف زده بود و شیر نمی خوردی و حسابی گشنه بودی و فقط جیغ میزدی .الان که غذا می خوری خدا رو شکر امروز توی حیاط در گیر درخت کاشتن بودیم دلت میخواست خودت روی زمین حرکت کنی و بچرخی با این کارت مشکلی نداشتم اما هر چیزی که روی زمین می دیدی سریع جاش توی دهانت بود .چهار دست و پا همه جا رو گز کردی و پره خاک شدی ...
21 فروردين 1394

هفته اول بهار 94

عکسای نی نی من رو در ادامه مطلب دنبال کنید جاده( پسرم روی صندلیش تو ماشین) نوه های حاجی بابا(مریم و مائده-نیما و طاها-امیر علی و زهرا- و ریزه ی من کورش)   کورش  وپسر عموش در تالاب چغاخور ...
7 فروردين 1394

اولین بهار زندگی کورش

اولین بهار زندگیت پسرم مبارک.ساعت تحویل سال 2 صبح بود که جنابعالی خواب تشریف داشتید .خونه حاجی بابا بودیم و تقریبا همه عمه ها و عموها بودند.بعد از چند روز برگشتیم خونه و خلاصه بازار عیدی گرفتن داغه منتها پول رو که به دستت میدن مچاله می کنی. خونه هر کسی هم که می ریم سبد میوه رو که تخلیه می کنی گاها که حواسمون پرته ظرف آجیل رو هم پخش زمین می کنی .چایی هم که برات خوب نیس ولی تا بهت ندم دست بردار نیستی. همیشه آب سیب و پرتقال رو برات می گیرم و توی شیشه پسونکت می ریزم و کیوی رو هم ریز میکنم که خیلی هم دوست داری. این روزها پسرم سرما خوردی و زیاد حال نداری و دائم نق می زنی انشااله که پسرم زودی خوب شه و کمتر مریض بشه. ...
6 فروردين 1394

خصوصیات اخلاقی کورش

سلام به گل مامان طبق معمول موقع هایی می تونم بیام توی وبلاگت مطلبی رو بنویسم که شما خواب باشید  .الان بابات از طریق موبایل توی نت هست و من از لپتاپ. اومدم تا بعضی خصوصیاتتو واست بنویسم. عزیز دلم بارزترین خصوصیتت که همه هم به اون اقرار می کنن خوش روییته به همه لبخند می زنی  توی مدرسه به تک تک شاگردام و همکارام لبخند می زدی و همشون کلی شگفت زده می شدن .مادر جونت مدتی که توی بیمارستان بود می گفت دلم واسه اون لبخندش لحظه ورود تنگ شده. دومیش اینکه جنابعالی بسیار پرتحرکی. پر شور و هیجان ،پر از شادی و شیطنت و این باعث میشه که من هر وقت با تو هر کجا می رم فقط دنبالت راه برم مخصوصا خونه آقا جونت که همش تخته و مبل از همه جا می خو...
8 اسفند 1393

روزی بارانی

امروز عموت عباس اومده بود خونمون. هوا بارونی بود بازم دلی به دریا زدیم و رفتیم باغ پردیس  ولی چیزی که امروز رو خاص کرده بود هوای پاک ،نم نم بارون و عکس های کارت پوستالی بود که گرفتیم .چیزی که امروز رو بیشتر خاص کرد شادی و لبخند تو بود. ...
1 اسفند 1393

معجزه

کورش مامان هر پیامبری که اومد برای اثبات خدا معجزه ای آورد . همه گفتن او و  پس خدا وجود داره. اما خدا به جز اون معجزه ها بعد پیامبر خاتم به ما هر روز و هر روز معجزه نشون داد. وقتی تو به شکمم لگد زدی خدا خودشو به من نشون داد . وقتی صدای گریه ات موقع تولد در گوشم طنین انداز شد . خدا خودشو به من نشون داد. وقتی شیر خوردی بدون آموزش خدا خودشو به من نشون داد. وقتی پشتم به تو بود و صدام زدی ماما خدا خودشو به من نشون داد.کورش مامان پدر میشی و درک می کنی. حدود 8 ماه و چند روز داشتی که صدام زدی مامان وصدا کردی بابا من و بابا نیما قند تو دلمون آب شد ...
19 بهمن 1393