چند خاطره کوچیک
کنترل تلوزیون رو برداشتی و مثل من و بابات گرفتی جلو تلوزیون و تلوزیون رو خاموش کردی البته خاموش شدنش شاید اتفاقی باشه منتها حرکتت خیلی برا ما جالب بود کلی ذوقتو کردیم (حدود ده ماهگی)
مریض شدی اونم از نوع بدش تو تب می سوختی و منم دلم اتیش می گرفت .خدا کمک کرد گذشت اولین روز بعد از عید به مدرسه نرفتم .دهانت هم اف زده بود و شیر نمی خوردی و حسابی گشنه بودی و فقط جیغ میزدی .الان که غذا می خوری خدا رو شکر
امروز توی حیاط در گیر درخت کاشتن بودیم دلت میخواست خودت روی زمین حرکت کنی و بچرخی با این کارت مشکلی نداشتم اما هر چیزی که روی زمین می دیدی سریع جاش توی دهانت بود .چهار دست و پا همه جا رو گز کردی و پره خاک شدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی