کورشکورش، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

به دنیای من و نیما خوش اومدی پسرم

عاشفتم مامان

1396/7/27 23:09
نویسنده : مامانش
230 بازدید
اشتراک گذاری

از دیروز شروع کنم از سر کار که برگشتم اومدم خونه مامان حکیمه به دنبالت.بعد از مدتی خاله اومد دنبالمون که بریم بیرون توی بازار اسباب بازی دیدی گفتم بعدها برات میخرم نگاهی کردیو اومدی..اخه انقدر اسباب بازی داری که نگو هر چیز هم که هست وسط سالن هست و اجازه 

جمع کردن هم که نمیدی.بگذریم رسیدیم در خونه گفتی من پایین نمیام دیدی که نه قضیه جدی از پشت موهای مامانو با روسری گرفتی در حدی که جیغم بلند شد و بیخیال نشدی گفتم راضیه دور بزن که...رسیدیم در کتابفروشی به خرید کتاب راضی شدی اونم چهار تا:-! مغازه بعدی ذرت داشت.گفتی مامان ذرت دونه دونه میخام سفارش دادم و گفتی حالا بشینیم روی میز گفتم خاله منتظره و با کمی مقاومت من کوتاه اومدی رفتیم بالا ولی جریانی پیش اومد خاستیم بیایم پایین به خاطر کتابای تازه دلت نمیخاست بیای به سختی اومدی پایین انقدر به درو دیوار کوبیدی و گریه کردی.کتاب هارو میاوردم پایین منتها فقط میخاستی بالا باشی اخرش به خاطر سالاد فصل اروم شدی.بعد باید واسه خواب میرفتیم خونه خاله این بار از خونه بابا ساسان دل کن نمیشدی باز به سختی و بعد کلی کتک زدن مامان رسیدیم خونه خاله....فرداش از در داخل نمیرفتی بعد فهمیدم دلت مغازه میخادو بستنی گفتم باش..مامان حکیمه گفت میخام میوه بخرم انقدر باز با گریه و سر و صدا سوار ماشین شدی و دوباره کتک خوردم انقدر پا پا می کنی که کسی جلودارت نیست..منظورت پای پیاده بود میگفتی باید با کف پا بریم.دوباره وسط جیغ و داد میگفتی با کف پا بریم.در مغازه حسین اروم شدی سریع نایلون برداشتی و برا خودت میوه جدا کردی همیشه هر میوه ای که جدا میکنیو تو لیست خرید میگذارم اما این دفعه سیب برداشتی که تو یخچال فراوون داشتیم..گفتم یا سیب یا بستنی انقدر تکرار کردم و فکر کردی که گفتی سیبو کپش کن.منظورت برگردوندن سیب بود.عصر سر زمین بودیم کلی ذرت بلالی خوردی برگشتنه یک بیل گنده تر از هیکلت برداشتی و رفتی روی روفرشی که فلاکس و استکان و...برا جلوگیری از نشکستن بیلو گرفتیم که دوباره پا پرت کردن با دندون لباس مامان کشیدن و..با حرف زدن هم نمیشه متقاعدت کرد...این چند وقت اخیر برا به کرسی نشون حرفات تا جای ممکن میجنگی..هر جایی که میریم کلی هم بهت خوش میگذره امروز کلی ذرت چیدی لابلای ذرتای قد بلند پسر وروجک شیطون دیدنی میشه..ولی اول و اخر کار با هم کلنجار میریم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)