کورشکورش، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

به دنیای من و نیما خوش اومدی پسرم

کهکران

Sareh: اواخر تابستون رفتیم کهکرون عکس زیاد گرفتم بقیشو بعدا دنبال کن.تو مرد اب های سردی که هیچ کسی جرات پا گذاشتن نداره....
27 مهر 1396

عاشفتم مامان

از دیروز شروع کنم از سر کار که برگشتم اومدم خونه مامان حکیمه به دنبالت.بعد از مدتی خاله اومد دنبالمون که بریم بیرون توی بازار اسباب بازی دیدی گفتم بعدها برات میخرم نگاهی کردیو اومدی..اخه انقدر اسباب بازی داری که نگو هر چیز هم که هست وسط سالن هست و اجازه  جمع کردن هم که نمیدی.بگذریم رسیدیم در خونه گفتی من پایین نمیام دیدی که نه قضیه جدی از پشت موهای مامانو با روسری گرفتی در حدی که جیغم بلند شد و بیخیال نشدی گفتم راضیه دور بزن که...رسیدیم در کتابفروشی به خرید کتاب راضی شدی اونم چهار تا:-! مغازه بعدی ذرت داشت.گفتی مامان ذرت دونه دونه میخام سفارش دادم و گفتی حالا بشینیم روی میز گفتم خاله منتظره و با کمی مقاومت من کوتاه اومدی رفتیم بالا و...
27 مهر 1396

خیلی وقته

خیلی وقته از شیرین کاری هات چیزی رو ننوشتم.اول بهت بگم که دو تا از حروف لپ تاپ رو از جا کندی الان روی حرف میم با مشکل مواجه هستم.امشب گفتی مامان توحال بخوابیم گفتم باش تشک و.. رو اوردم و پهن کردم روی زمین گفتی که نه بذار رو پات...جنبوندمت تا که خوابیدی....عاشق ماکارانی پروانه ای رنگی هستی.... دیروز باد شدید می اومد گفتی مامان صدا چیه(سوال تکراری همیشگیت)گفتم باد.بابا زنگ زد با داد گفتی بابا باد میاد ..بابا بهت گفت:اشکال نداره بذار باد بیاد..نمیدونم چی شد از این جمله خوشت اومد به هر کس میرسیدی میگفتی بابا گفته اشکال نداره بذار باد بیاد....صبح زود بابا از حمام برگشته بود و جنابعالی هم بیدار شدی بابا رفت سراغ سشوار گفتی بابا صدا نده مامان ...
11 ارديبهشت 1396

بدون عنوان

امشب تو رو خواب کردم که بیام گزارش سه ماهه ی  مدرسه رو بنویسم.ولی قبلش باید حرفای خوشمزه ی پسرمو یادداشت کنم. داشتم کفشی رو که دو ماه پیش خریدم رو می کردم پات که گفتی مامان جون سپاسگزارم که کفش خریدی. فوق العاده با احساس.با محبت و با سیاست هستی.من که مامان جون به تو یاد ندادم خودت متوجه شدی این طوری صدام کنی خودتو بیشتر لوس می کنی. رفتیم چشمه اب بیاریم با مزدا .چارتو نکردم عقب ماشین نشستی و چه با غرور.توی زمستون هوس بستنی کردیم اونم بستنی کوه سبز .به محض ایستادن بابات سریع پیاده شدی .بابا نیما پرسید کورش اینجا کجاست.گفتی الان می گم.بعد که وارد شدی و فهمیدی بستنی فروشیه.گفتی بستنی .....اینکه می گم باسیاستی این نمونش بود. ...
20 دی 1395

چرا نمی خونی.هان

داشتم برا گل مامان لالایی میخوندم بخوابه.فکر کردم خوابی سکوت کردم.یه هو گفتی چرا نمیخونی هان.گنجشک اباله بخون..کلا وقتی پای سفره هستیم.میگی چرا نمی خوری هان.چرا نمی خوری.مخصوصا اگر مهمون بیاد هی تعارفش می کنی. امروز رفتیم بازی پنت بال پسرمم بود منتها یکی دایم بیرون بود و مواظب تو بود.قبلش رفتی ارایشگاه موهاتو کوتاه کردی و هی میگفتی رفتم ارایشگاه موها کوتاه کردما.توی راه برگشت  میگفتی کورش عزیزه.کورش خشگله.کورش نازنینه.ماهم پشت سرت تکرار می کردیم. گاهی دستاتو بالا میبری و میگی الهی شکرت که کورش دادی.
28 آذر 1395

بدون عنوان

امشب گفتی بریم بخوابیم.صحبت کردن قبل خواب رو خیلی دوست داری کلی نازت می کنم کلی دست میندازی دور گردنم و سفارش لالایی میدی که سنجاب بخون.و...گفتم کورش دستاتو ببر بالا بگو الهی شکرت که کورشو دادی مامان ساره.دستای کوچولو و نازت و بردی بالا و گفتی الهی شکرت کورش مامان ساره.گفتی فوفوکا چی میگی چند بار تکرارش کردی.فهمیدم منظورت پاندای کنگفو کاره.گفتی توپ چی میگه...گفتم قل قل میخوره.داشتم حرف میزدم که انگشت گذاشتی روی بینیتو گفتی هیسسسس یعنی میخام بخوابم منم.بوسیدمت و واست لالایی خوندم.و.....گنجشک لالالا.سنجاب لالالا امد دو باره.و تو میگی ابوله بخون دوباره میگم امد دوباره و....ب خواب میری.خدا حفظت کنه عزیزم.در پناه حق باشی همیشه ...
14 آبان 1395

داریره المعارف کورش

گفته بودی که چرا محو تماشای منی                     انقدر مات که یک دم مژه بر هم نزنی مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود                          ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی قبل از دنیا اومدنت زمان بارداری خیلی حوصلم سر میرفت.اسماء مامان امیر سام گفت بذار به دنیا بیاد وقتی اومدش دیگه اصلاحوصلت سر نمیره.تازه وقتی هم خوابه می شینی و نگاش می کنی.دقیقا همین چیزی الان هستش که گفته بود.از صبح دنبال اینم...
2 شهريور 1395

زبون باز کردن

مامانم می گفت ارزو داشتم می برمت بیرون اشاره کنی و بگی فلان چیز رو می خام و من اولین خاستم (پودر نارگیل) بود.که مامانم درجا برام میخره .ولی من یادم نیست تو اولین خاستت چی بود ولی از صبح گزینه هات رو مرور می کنی و به بابا می گی ننونه بیخر /اگزه (خربزه) بیخر/دنت بیخر/ بتت بیخر و....کلا هم جات توی یخچاله دلت میخاد ساعت ها همونجا بمونیو از خنکی و تماشای اندرونی یخچال لذت ببری.این روزها بیشترین درگیریت با داییت برا همینه.چند تا منو(تخم مرغ) هم شکوندی وقتی خوراکی مورد علاقت رو می گذارم جلوت با هیجان هر چه تمام تر می دوی و چند بار می پرسی؟ای چیه ای چیه ...با وجودیکه خودت اسمشو بهتر بلدی . وتا جوابت هم ندم نمی خوری سوال بعدی اینکه ماما (....
26 تير 1395

تولد دو سالگی

تولد یک سالگیت جوجه کباب کردیم و خودمون دور هم خوردیم.امسال حدود پانزده نفر دعوت کردم.تو فقط عاشق شمع فوت کردن بودی.از بخش کادو گرفتن هم خیلی خوشت اومد چون همش ماشین بود در انواع مختلف.یک ماه بعد تولد ابتین بود.شمع های ابتین رو هم کلا تو فوت کردی. این روزا تازه یاد گرفتی .می گی نیخام.کورش غذا....نیییخام.کلمه هایی ک این روزا زیاد به کار می بری:مامان امنه.ساسان.دایی.آله.نیخام.ولش کن (وش کن).وایسا.ماه ستاره(ددد).قاشق (اشق).بستنی(ب ت ت)و خوراکی محبوبت دنت.خ( دوچرخه).دستشویی (عشویی) کلا هم می پرسی ای چیه .ای چیه.امروز غذا گوشت قلقلی و سیب زمینی مخلوط با پلو.هر سیب زمینی که خوردی به همراه تک تکشون پرسیدی این چیه.منم یکی درمیون ج دادم. ...
4 تير 1395